جدول جو
جدول جو

معنی من بعد - جستجوی لغت در جدول جو

من بعد
زین پس
تصویری از من بعد
تصویر من بعد
فرهنگ واژه فارسی سره
من بعد
ازاین پس، پس ازاین
تصویری از من بعد
تصویر من بعد
فرهنگ فارسی عمید
من بعد
از این پس پس از این ازین پس پس از این: بعد از تامل این معنی مصلحت چنان دیدم که در نشمین عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم چینم و دفتر از گفته های پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم
فرهنگ لغت هوشیار
من بعد
((مِ بَ))
پس از این، از این به بعد
تصویری از من بعد
تصویر من بعد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آنچه که پس از چیزی آید سپسین: بعضی عروضیان در باب صدر و عجز حرف ثابت را اعتبار کنند نه حرف ساقط را معاقب ما بعد را صدر خوانند. یا مابعد الطبیعه. (حکمت مابعد) یا ماوراد الطبیعه. نزد قدما یکی از شعب حکمت نظری که اصول آن د است. و آنها عبارتند از: علم الهی، فلسفه اولی. از فروع این علیم معرفت نبوت و امامت و معاد است توضیح ارسطو این بخش از حکمت را پس از علم طبیعت (فیزیک) قرار داد و آن را متافیزیک - یعنی بعد از فیزیک - نامید و سپس این نام برین علم اطلاق شد و بنابراین مابعد الطبیعه اصح از ماورء الطبیعه است
فرهنگ لغت هوشیار
پس ازین (بعد ازین مقدمه بعد از دعا) : اما بعد پوشیده نیست بر ملک که ما فرزندان ابراهیم ایم. توضیح امالفظ متضمین معنی شرط و لفظ بعد از ظروف زمانی اسثت بمعنی پس. چون در اینجا مضاف الیه محذوف معنوی است مبنی علی الضم باید خواند یعنی دال بعد رادر اما بعد مضموم باید و مضاف الیه محذوف آن اکثر لفظ حمد و نعمت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه بعد
تصویر سه بعد
سه دورا ابعاد ثلاثه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبعد
تصویر مستبعد
دور، بعید، دوراز آنتظار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از من باب
تصویر من باب
ازبابت، از جهت مثلاً من باب مثال
فرهنگ فارسی عمید
دور شمرده، دور از باور باور نکردنی دور شمرنده، دوری جوینده بعیدشمرده شده آنچه عقلا بعید بنظرآید: از فلان این کار مستبعد نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از من بنده
تصویر من بنده
شاعر و نویسنده از خود بدین کلمه تعبیر آورد برای تواضع: (منت خدای را که ز فر خدایگان من بنده بی گنه نشدم کشته رایگان) (معزی. 575)
فرهنگ لغت هوشیار
از در به راستا (تعبیر قیدی) ازباب از جهت (باضافه آید) : من باب مثال میگویم
فرهنگ لغت هوشیار
منطبعه در فارسی مونث منطبع: نگاشته، چاپ شده، توانش روان زبانزد فرزانی مونث منطبع نقش شده، چاپ شده. توضیح در فارسی غالبا مراعات تانیث نشود: (کتاب لباب الالباب منطبعه اروپا . {یا نفس منطبعه. نفس فلکی است. حکما گویند افلاک را دو محرک است: یکی محرک قریب که عبارت از قوت مجرد از ماده باشد و آن نفس ناطقه و مدبره است. دیگر محرک بعید که عبارت از قوت جسمانی ساری در جرم آنهاست و آنرا نفس منطبعه گویند. پس افلاک را دو نفس است: یکی نفس ناطقه مدبره و دیگری نفس منطبعه ساری در جرم آنها (دستور ج 3 ص 351)
فرهنگ لغت هوشیار
زنی که موها را آرایش کند، خدمتکار زن، شریطه ای که بوسیله آن موها را بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبعد
تصویر مستبعد
((مُ تَ عِ))
دور، بعید، دشوار و مشکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منابع
تصویر منابع
آبشخورها، بن مایه ها، سرچشمه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منبعث
تصویر منبعث
برانگیخته شده، برخاسته، نشات گرفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مابعد
تصویر مابعد
آنچه بعد از چیزی قرار گرفته، بعد از آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منابع
تصویر منابع
منبع ها، اصل ها، منشأها، مأخذ ها، جاهای جوشیدن و بیرون آمدن آب از زمین، چشمه ها، جمع واژۀ منبع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مابعد
تصویر مابعد
سپس آن، پس از آن، مقابل ماقبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبعث
تصویر منبعث
بر انگیخته، بر خاسته بر انگیخته، نشات یابنده ناشی: (پس هر نوع را که از جنس منبعث و بر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایره علی حده آوردن وجهی ندارد) (المعجم. مد. چا. 66: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منابع
تصویر منابع
جمع منبع، سر چشمگان خاستان جمع منبع: (کشور ایران منابع زیر زمینی بسیار دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منطبع
تصویر منطبع
نگاشته، چاپ شده نقش شونده نقش شده: (خسرو از غایت رعیت پروری و داد گستری که طبع او بر آن منطبع بود نخواست که جزئیات احوال رعایالله برو پوشیده بماند) (مرزبان نامه. . 1317 ص 5- 174)، چاپ شده طبع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مابعد
تصویر مابعد
((بَ))
آن چه که پس از چیزی می آید، پسین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منبعث
تصویر منبعث
((مُ بَ عِ))
برانگیخته شده، مبعوث گشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منابع
تصویر منابع
((مَ بِ))
جمع منبع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منطبع
تصویر منطبع
((مُ طَ بِ))
نقش شونده، نقش شده، چاپ شده، طبع شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منطبع
تصویر منطبع
نقش شده، چاپ شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبع
تصویر منبع
آبشخور، بن مایه، سرچشمه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منبع
تصویر منبع
اصل، منشا، ماخذ، جای جوشیدن و بیرون آمدن آب از زمین، چشمه
فرهنگ فارسی عمید
دور راس (راس سفر) دور، رانده دور گشته تبعید شده نفی گردیده جمع مبعدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبع
تصویر منبع
چشمه سر چشمه، خاستگاه خاستا چشمه، اصل منشا: (سنجر... خطه خراسان در عهد او مقصد جهانیان بود و منشا علوم و منبع فضایل و معدن هنر و فرهنگ) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 45)، جمع منابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبعد
تصویر مبعد
((مُ بَ عَّ))
تبعید شده، نفی گردیده، جمع مبعدین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منبع
تصویر منبع
((مَ بَ))
سرچشمه، جای بیرون آمدن آب، جمع منابع، محل پیدایش چیزی، منشأ، اصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منبع
تصویر منبع
Source
دیکشنری فارسی به انگلیسی